این یه تجربه جید برای سلما بود که خیلی لذت برد(سرعین)
دخترم با اجازه صاحب این زمین داره سیب زمینی جمع میکنه تا بندازه تو آتیش و بد نوش جون کنه
هر جا میره برای خودش یه دوست پیدا میکنه(سلما یعنی زن صلح طلب)
سلما به کمک دایی مجید کنارشون نشت و نازشون کرد(آستارا)
البته قبل از آستارا تو اردبیل وقتی ما داشتیم عسل میخردیم سلما با دایی و زن دایی با گربه خونگی دوست شده بودن من از تو مغازه نگاه میکردم داشتم از ترس سکته میکردم ظاهرا دایی مجید داره کمک میکنه سلما مثل مامانش از همه چی نترسه مخصوصا گربه البته عمو فرهاد با دوربینش عکس انداخته از تهران که برگشتن عکس و ازشون میگیرم و میذارم تو وب ...
نویسنده :
مامان و بابا
11:37
سلما ماشین و با سرسره اشتباه گرفته (گردنه حیران)
این خانم شجاع دخترش و برداشته بود داشت میرفت تو دل کوه
سلما کجا رو نگاه میکنی حیف این منظره نیست پشت کردی بهش
مثل نقاشی میمونه.بد از خستگی عروسی همچین مسافرتی لازم بود ...
نویسنده :
مامان و بابا
11:15